راز خانواده ملکه(قسمت9)
 
leave it to me
Keep moving forward
 
 
چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:, :: 18:53 ::  دستای کوچولوی : ♫ ♪ لوچیا آنا-go go tomago♪ ♫

فیلیز و کریستال همینطور داشتن مبارزه میکردن ولی دست آخر شکست خوردن و بیهوش افتادن زمین!!سائولار هم از شدت پیروزی دیوونه شده بود و داشت همینطور وراجی میکرد اون فرشته که اسمش آورورا بود اومد نگاهی به سرو ریخت فیلیز و کریستال انداخت بعد از دستش یه دستبندی درآورد و یه چیزی شبیه جادو دورشان پاشید که به میرنا هم خورد میرنا چشماشو بست وقتی باز کرد خودشو توی استراحت گاه برنامه دید خیلی تعجب کرد چون اون فرشته هم غیبش زده بود!

ولی میرنا هنوز نظرش عوض نشده بود تازه با اتفاقی که امروز برایش افتاد خیلی بیشتر از پیش از کریستال و فیلیز میترسید و سعی میکرد ازشون دوری کنه!رفت فیلیز و کریستال رو روی مبل خواباند.

میرنا(توی دلش):عزیزم!بهترین دوستم من واقعا متاسفم که انقدر بهت بی اعتماد شدم!!ولی واقعا میگم اگه دیگه باهم دوست نباشیم برای هردومون بهتره من نمیتونم بقیه ی عمرمو توی اینجور چیزا چیزایی که اصلا ندیدم و بهشون عادت ندارم زندگی کنم پس مجبورم از برنامه هم استعفا بدم!

داشت میرفت روشو برگردوند و گفت:خدا نگهدار کریستال!

میرنا داشت میرفت یه خرده هم اشکش در اومده بود  سر راه همش با خودش فکر میکرد

:خدایا کمکم کن بهم قوت بده بتونم تحمل کنم!

بعد یه دفعه حس کرد دارد خفه میشود دستشو دوروبر گردنش گذاشت و فشار داد!

:نه نه نه تو میتونی فراموشش کنی بهت قول میدم میتونی فقط باور کن که میتونی تحمل کنی!

بعد یه خرده آروم شد و همینطور داشت میرفت به در رسید داشت میرفت بیرون!

ولی یه دفعه حس کرد کسی دارد با انگشتانش دستشو فشار میدهد!

میرنا:هااااااااااااااااااااان!!!!!!!!!

بعد یه صدای دختری رو شنید که دستشو فشار داده بود!

دختره:کجا داشتی در میرفتی؟!

میرنا:اوخخخخخ بذار برم ولم کن!!!!

بعد دختره روشو برگردوند

و میرنا در کمال تعجب همون دوست کریستال میوکی رو دید که یه خرده شبیه اون فرشته آورورا هم بود!!

میرنا:واییی منو ترسوندی!!واووووو!!!

میرنا تا میخواست حرفشو تمام کنه میوکی دستشو محکم کشید و برد!

میرنا:چیچیکار میکنی؟!!!

میوکی:

میرنا:داری چیکار میکنی؟دستمو ول کن!!!!

میوکی:ساکت وقتی رسیدیم جایی که باید بریم همه چیو میفهمی!

میرنا:منظورت چیه؟همه چیو؟

میوکی اصلا توجه نکرد و میرنا رو برد به اتاق استراحت جایی که فیلیز و کریستال هم اونجا بودن!!!

کریستال:خب میبینم میخواستی منو تنها بذاری و بری به من بگو این رفتار و کار یه دوسته؟

میرنا:ببین من نمیخواستم تنهات بذارم فقط داشتم میرفتم

کریستال:آره آرهتو گقتی و منم باور کردم

میرنا:خب چجوری بگم؟

کریستال:!!!

میرنا:خب باید بگم من نمیتونم بقیه ی عمرمو پیش کسایی بگذرونم که بهشون شک دارم و فکر میکنم کاسه ای زیر نیم کاسشونهبنابراین من به هرکسی اعتماد نمیکنم مخصوصا با چیزایی که امروز دیدم!

کریستال:خب همونطور که تو نمیتونی به هرکسی اعتماد کنی ماهم نمیتونیم به هرکسی اعتماد کنیم و بفرستیمش بیرون مخصوصا کسی که امروز خصوصی ترین راز هامونو دیده!ببین این جور چیزا رو کسی نباید بدونه مثل مردم!

میرنا:برای چی اونام مثل شما آدمن حق دارن بدونن مگه شمام آدم نیستین؟!!!

کریستال:درسته اونا آدمن ولی ما که آدم نیستیم!

میرنا:چییییی؟

کریستال:اوممممممنظورم اینه که خب چی بگم راستش اصلا ولش کن

فیلیز:کریستال فراموشش کن با چیزایی که میرنا و همینطور من دیدم دیگه نمیتونیم مخفیش کنیم!

کریستال:ولی من نمیدونستم تو هم هستی!!

فیلیز:بی خیال!!!

بعد روشو به طرف میرنا برگردوند و گفت:ببین میرنا راستش میدونی اون طوری که همه فکر میکنن نیست!

میرنا:چی اون طوری که فکر میکنن نیست؟!!

فیلیز:تو کل عمرت میگفتن فرشته ها و الهه های موسیقی و پری دریایی ها همه مال داستانن و خرافاتن ولی اینطور نیست!!!!!!

میرنا:منظورت چیه؟!!!

فیلیز:ببین میرنا شاید باورت نشه ولی من و کریستال از الهه های افسانه ای موسیقیم که سرزمین دریم ملودی اینجا اومدیم و یکی بینمون هست که فرشتست!!!!!

میرنا:امممم یعنی شما الهه موسیقین؟

فیلیز:دقیقا!

میرنا:پری دریایی هم هستین؟!

فیلیز:راستش اون رو وقت هایی که لازمه تبدیل به پری دریایی میشیم!!!!

میرنا:منطورت چیه لازمه؟

فیلیز:از موسیقی و نت استفاده میکنیم هم برای تغییر شکل دادن هم برای دفاع از خودمون در برابر دشمنان!!!

میرنا:خب ولی شما با اون چندتا مرد چه ارتباطی دارین؟

میوکی:شما دیگه دارین خیلی سئوال میپرسین!!!

میرنا:خب یه خرده کنجکاوم !!!!

میوکی:خب ما هم نمیتونیم به هرکسی اعتماد کنیم این چیزایی که شنیدی رازن و نباید بیرون برن!!

میرنا:خیل خب ولی این دریم ملودی کجاست؟

میوکی:خب اونم یه سرزمینیه مثل اینجا فقط اونجا بیشتر از موسیقی و این جور چیزا استفاده میشه

میرنا:میشه رفت اونجا؟

میوکی:البته که میشه البته اونم باید با جادوی فرشته بری

میرنا:یعنی چه جوری؟

فیلیز:میوکی!!

میوکی:OK

بعد میوکی تغییر شکل داد به این ترتیب

و در آخر این شکلی!!!

میرنا:آهههههه(جیغ)

فیلیز:چیه؟

میرنا:اون اون به یه فرشته تبدیل شد!!!

she turned into an angel

میوکی(آورورا):تو مگه قبلا منو ندیدی؟!!!!

میرنا:خب آره ولی دیگه فکر نمیکردم همون میوکی باشی تازه اسمت آورورا بود!!

آورورا:درزمان فرشته آورورا صدام کن!

کریستال:خب بریم به سوی دریم ملودی!

بعد دوید رفت!

همه باهم:

بعد وارد یه آسانسور شدن.

فیلیز:آورورا!

آورورا:OK

بعد دستبندشو درآورد روی سقف آسانسور چسبوند و دکمه ها و چیزایی سحر آمیز دوروبرشو فشار داد

بعد یه دفعه تغییر مکان دادن!

میرنا چشماشو باز کرد احساس کرد خودشو توی دنیای دیگری میبیند!

کریستال:خوش اومدی به دریم ملودی!

میرنا:اممم اینجا دریم ملودیه؟

آورورا:یس همونی که تعریفشو کردم قشنگه نه؟

میرنا:خیلی قشنگه اههههه

فیلیز:بیا باید جاهای مهم تر رو ببینی!

کریستال:صبر کن مگه درسته میرنا با این لباس شل و ول اونم توی این سرمای زمستون توی خیابونای دریم ملودی قدم بزنه!

آورورا:راست میگه!

کریستال:من یه جای خوب میشناسم!

میرنا:ولی فیلیز تصمیم میگیره!

کریستال:اوخخ باشه

بعد به یه مغازه رفتن میرنا رفت یه لباس زمستونی پوشید و اومد بیرون

میرنا:توروخدا نگین بده!

فیلیز:نه خوبه برای زمستان همین خوبه!

کریستال:اومم بدک نیست!

آورورا:بس کنین بچه ها بیاین بریم

و بعد رفتن

خب اینم از این

دو سئوال

به نظرتون قدرت ها و راز های دریم ملودی چیه؟

لباسای این فصل همین لباسای زمستونی تنشون باشه بهتره یا یه چیز دیگه؟

 


نظرات شما عزیزان:

مهدی
ساعت22:09---5 مرداد 1393
سلام وبت نایسه خوشال میشم ب وبم سر بزنی ونظر بدی

Angelina
ساعت1:16---1 مرداد 1393
1.امم نمیدونم مثلا ممکنه بال در بیارن.خو میدونم دیهه

2.عالیه
پاسخ:مرسی


Angelina
ساعت1:03---1 مرداد 1393
صبر کن همینو بخونم.بهت نظرشو بگم
پاسخ:باشه


VAMPIRE GIRL
ساعت3:14---9 تير 1393


VAMPIRE GIRL
ساعت3:05---9 تير 1393
فکر کنم گفته بودی کریستال و سایولار دعوا میکردن
عاللللللللللللللللییییییییی


صوفی
ساعت9:44---10 آبان 1392
باحال بید..



اخر این مطلبت دو تا سوال گفتی حالا میخوام جوابشونو بدم:



اولین سوال:من چه بدونم؟!

دومین سوال:هر چه خودت میدونی
پاسخ:خخخخخخخخخ


R.J.SHADOW11
ساعت18:26---9 آبان 1392
همین لباسا خوبه برای قسمت بعد هم خبرم کن!
پاسخ:منظورت کدوم لباسائه


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید من در این وبلاگ داستان مینویسم که امیدوارم خوشتون بیاد میتونین منو آلتین یا لوچیا آنا صدا کنین یا گوگو تماگو درضمن من دراین وب عضوم http://dastanmn.mihanblog.com تورو خدا بهش سر بزنین قول میدم پشیمون نشین
آخرین مطالب
همسایه ها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویاهای یک ستاره و آدرس mirena.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 56844
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 252
تعداد آنلاین : 1